« نظریه پایان تاریخ و نسبت آن با آخرالزمان » « بسمهتعالی » این جامعه آرمانی، سه خصوصیت و ویژگی دارد که همه ادیان ابراهیمی همینطور فرق و مذاهب اسلامی در آن اتفاق نظر دارند: 1. در دوره آخرالزمان بشر متنعم از مواهب طبیعی دنیا میشود. 2. در آن دوره، برخوردری انسانها از مواهب، عادلانه خواهد بود. 3. بشر به مرحلهای از رشد و تکامل خواهد رسید که به معرفت خداوند راه پیدا خواهد کرد و این زمان، دوره ظهور ولایت الهی و امر الهی در زمین و دوره وجود بلوغ معنوی بشریت است. آخرالزمان، از دو منظر سیرطبیعی مرحلهای از مراحل زندگی بشر، و همینطور از دید فلسفه تاریخ مورد تحلیل قرار گرفته است. زیرا فلسفه تاریخ، تاریخ را به عنوان یک واقعیت به هم پیوسته میبیند و آنرا تحلیل میکند. تحلیل و تعلیل تاریخ و بررسی آن و تبیین آینده بشر به طور عام، مورد توجه فلاسفه و متفکرین و ادیان مختلف قرار گرفته است. فلاسفه و متفکرین غربی به دنبال ره یافتهایی خود از آینده، مطالعات اساسی را در این خصوص به انجام رساندهاند. ویژگی شناخت آنها از آینده اولاً معطوف به عمل و عموماً موضعگیری عملی غرب را تبیین کرده است. و ثانیاً این نظریات، ناشی از نظریههای علمیاند که ناشی از فلسفه غرب بوده و مکانیزمها را نیز مورد توجه قرار داده است. ثالثا این که نظریات پایان تاریخ اندیشههایی هستند که ناظر به حرکت و جریان کل تاریخ بوده و آن را از نقطه آغاز تا فرجام مورد مطالعه قرار میدهد. و در این میان به مراحل سیر آن توجه دارد. بنابراین، پایان تاریخ از دیدگاه این دسته از متفکرین غرب عبارت است از آن مرحله کامل حرکت اجتماعی بشر در هنگامی که به جامعه آرمانی و ایدهآل خودش دست پیدا میکند. که از رایجترین این نظریات، همان نظریهای است که لیبرال دمکراسی غرب را، فرجام تاریخ و مرحله پایانی آن میداند. حال باید دید تفاوت بین چنین فلسفهای (ایده پایان تاریخ)، با اندیشه آخرالزمان در چه بوده و یا چه رابطهای بین اندیشه آخرالزمان و این ایده میتواند وجود داشته باشد؟ فلسفه تاریخ از دیدگاه ادیان ابراهیمی دارای چند ویژگی است: 1. از نظر این ادیان، کل عالم مخلوق خداوند است 2. خداوند ربّ عالم است؛ یعنی تکامل عالم به ربوبیت الهی بسته است. 3. انسان در حرکت خودش اراده و اختیار دارد؛ در نتیجه میتواند خود را عبد و بنده خداوند قلمداد کند و یا در مقابل خداوند کبر بورزد و بر این اساس است که کفر و ایمان و یا طاعت و عصیان شکل میگیرد. 4. جریان ایمان و کفر، دو جریان در حال تکامل و رشدند؛ یعنی عبودیت و بندگی خداوند به دنبال توسعه خودش است؛ چنانکه کفر هم به دنبال توسعه و رشد نهایی خویش است و بر اساس هر دو جریان، ایمان و کفر خودشان را نظاممند میدانند. در نظام مؤمنین محور انبیاء و استمرار خط امامت است، در حالی که در نظام کفر طواغیت و شیطان، محور قرار گرفتهاند. این دو رویکرد، دو جریان تاریخی است که در همه زمانها در تعارض بودهاند. در آخرالزمان درگیری بین کفر و عبودیت و بندگی خدا بدین گونه است که کفر به آخرین تلوّن خودش رسیده است و در حقیقت، شیطان دیگر و تلوّنی نخواهد داشت و این، دوره پایانی دنیای کفر است. بنابراین میتوان گفت: در آخرالزمان، 1. کفر به اوج اقتدار و نهایت تکامل خودش میرسد. 2. بشر در درک توحید و بندگی خداوند رشد قابل توجهی مییابد. و در نتیجه کبر آدمی، نسبت به خداوند برداشته شده و انسانها به نور و حیات و ثبات و امنیت میرسند. و همچنین تنعم و رفاه به معنی صحیح خودش تحقق مییابد و عدل کلی در همه شئون حیات و در مسیر خودش قرار میگیرد. |